داستان اقتصاد ایرانی داستان غریبی است؛ داستان کشوری که از نظر دارا بودن مواهب و منابع طبیعی یکی از بی نظیرترین کشورهای دنیا محسوب ميشود اما همچنان در امر توسعه ناکام مانده است به نحوی که حتی در مواردی عامل عدم توسعه ایران بهرهمندی از منابع طبیعی و بالفعلی دانسته شده که بیخواست و اراده دولتها و ملت به کشور هدیه شده است. به رغم تلاشها و درآمدهای فراوان، ایران همچنان نتوانسته است از اقتصاد تک محصولی رهایی پیدا کند و با وجود تلاش و برنامهریزی برای غلبه بر این اتکا، هر روز بیشتر در باتلاق وابستگی استفاده از درآمدهای خام فروشی نفت فرو ميرود. عدم توسعه ایران تبدیل به یک مشکل شده که همه بر حل آن توافق و تاکید دارند اما بیش از آن شناسایی این مشکل و دلایل بروز آن مهم است تا بتوان با آن روبه رو شد، بعد از آن ميتوان راههای توسعه را در پیش گرفت و پیمود. دکتر محمد سعید نوری نائینی در گفت و گو با «قانون» آزادی را محور اصلی توسعه دانسته و آن را در ابعاد مختلف بررسی کرده است. با او همچنین درباره ریشههای فقر وفساد وآموزش نیز گفت وگو کردهایم.
محمدسعیدنوری نائینی،فارغ التحصیل اقتصادکشاورزی از دانشگاه کرنل آمریکاست. وی که استاد بازنشسته دانشگاه شهیدبهشتی است،11سال بهعنوان سفير و نماینده دائم کشورمان نزد فائو خدمت کرد و سپس درسالهای 88 ـ 1384 برای دو دوره 2ساله بر اساس آرای کشورهای عضو بهعنوان رئیس مستقل شورای فائو برگزیده شد. افزون براین، همزمان با این مسئولیت به مدت 3سال رياست كميته كنفرانس براي پيگيري اصلاحات ساختاري مورد تأكيد در برنامه ارزشيابي فائو را عهدهدار شدند،به گونهاي كه به باور بسياري، ايشان را ميتوان پدر اصلاحات در فائو لقب داد.
دكتر نائيني، علاوه بر مسئوليتهاي بينالمللي متعدد فعاليتهاي آكادميك خود را نیز ادامه داده و همچنین تأليفات زيادي در قالب مقالات و كتاب انجام داده است که ميتوان به تأليف كتابهاي «امنيت غذايي و توسعه كشاورزي»، «كارايي كشاورزي سنتي در ايران»، «تحليل اقتصادي نظام تخصيص منابع دركشاورزي سنتي» منتشره از سوي دانشگاه كرنل آمريكا اشاره نمود. همچنين كتابهاي «توسعه یعنی آزادي» نوشته آمارتياسن، برنده جايزه نوبل اقتصاد، «گذار از كشاورزي سنتي»،تاليف تئودور شولتزو «مديريت و ارزيابي پروژه»توسط وی ترجمه و به چاپ رسيده است. وی در حال حاضر معاونت اقتصادی صندوق توسعه ملی را بر عهده دارد.
«توسعه به مثابه آزادی» بحث بسیار مهمياست که عموما در برابر« توسعه به مثابه عدالت» قرار ميگیرد. با توجه به شناختی که شما از مباحث توسعه در سطح کلان و همچنین میان مکاتب مختلف اقتصادی داريد ،درباره اینکه آیا توسعه بدون آزادی ممکن است یا خیر توضیح بدهید.
پرسش بسیار مهمياست به جهت این که بدانیم توسعه به مثابه آزادی یعنی چه. به طور کلی وقتی از آزادی صحبت ميکنیم دو گروه کلی خیلی مهم از آزادیها مطرح ميشود؛ یکی آزادیهای حقوق بشری است یعنی آزادیهايي که یک انسان از بدو تولد حق برخورداری از آنها را پیدا ميکند تا به کمک آنها بهتر به رشد و تعالی برسد و همراه با آن، موجبات رشد و تعالی جامعه خود را نیز فراهم کند. بحثی که در توسعه مطرح است بخش دیگری است که به آزادیهای حقوق بشری افزوده ميشود یعنی از بین بردن نا آزادیهايي که در اکثر جوامع وجود دارد. این نا آزادیها از عوامل بازدارنده توسعه به شمار ميآیند؛ توسعه به معنی پیشرفت جامع، مستمر وپایدار. یکی از این ناآزادیهای مهم بی سوادی است. کسی که سواد ندارد از یک طرف به حقوق خود آگاهی ندارد و از طرف دیگر از توانمندیهای لازم برای بهرهمند شدن از فرصتهای موجود در محیط خود نیز محروم است. به عبارت دیگر بی سوادیهم مانعی برای رشد شخص و هم مانعی در برابر توسعه ملی ایجاد ميکند. البته تعریف سواد هم در هر دوران معانی متفاوتی دارد. یک زمانی هرکس که خواندن و نوشتن ميدانست با سواد محسوب ميشد اما در جامعه امروز سواد به سطح انفورماتیکی و دیجیتال ارتقا یافته است. مثلا اگر کسی نتواند از اینترنت به خوبی استفاده کند تقریبا بی سواد به شمار ميرود. در هر زمان باید از حداکثر دانشی که وجود دارد توان استفاده برای مردم وجود داشته باشد و فرصتها و امکانات استفاده از آن نیز فراهم باشد. اگر این پیشنیازها را نداشته باشیم سدی در برابر توسعه ایجاد کرده ایم. یکی دیگر از ناآزادیهايي که در بسیاری از جوامع وجود دارد سلامت است البته بسیار واضح است انسانی که سالم نباشد در مقایسه با یک فرد سالم نه میتواند از فرصتهای موجود برای پیشرفت و زندگی بهتر استفاده کند و نه قادر است در توسعه ملی مشارکت بهینه داشته باشد.به همین دلیل عدم سلامتی نیز خود یک ناآزادی محسوب ميشود که باید از بین برود. یعنی باید حداقل بهداشت و درمان در اختیار مردم قرار داشته باشد تا بتوانند از این ناآزادی عبور کنند و تازه در این حالت است که ميتوانند همپای بقیه قرار بگیرند و شرایط رشد و توسعه خود را فراهم کنند. یکی دیگر از ناآزادیها که بسیار هم مهم است، مسئله فقر است. فرد فقیر یک نوع ناآزادی دارد و فاقد منابع لازم برای رشد وتکامل خود واجتماع است. هرکس به هر دلیل که فاقد این آزادیهاست، به تناسب ناآزادیهایش به مانعی در برابر توسعه بدل خواهد شد. این نوع ناآزادیها بهطور معمول فقدان آزادی به حساب نمیآید ولی هنگاميکه بخواهیم به توسعه فکر کنیم ناگزیر از برطرف کردن این نوع ناآزادیها هستیم. این آزادیها به عنوان ابزارهايي بسیار مهم برای توسعه عمل ميکنند اگر اینها نباشند توسعه ایجاد نخواهد شد. از طرف دیگر اگر بخواهیم این ناآزادیها را از بین ببریم نیاز است که سلسله اقداماتی انجام بگیرد. دولت وجامعه هر کدام باید تعهداتی را بپذیرند از بین بردن این ناآزادیها فقط تبدیل کردن آنها به ابزارهايي برای توسعه نیست. بلکه هر یک از آنها خود تبدیل به یک هدف ميشوند یعنی آزادی هم ابزار و هم هدف توسعه است. به همین دلیل است که به طور خلاصه ميگویند «توسعه یعنی آزادی». اگر این آزادیها وجود نداشته باشد به آن آرمانهايي که در توسعه هدفگذاری کرده ایم نخواهیم رسید. ناآزادی دیگری هم وجود دارد که بسیار مهم وحیاتی است و آن مشارکت مردم در تصمیم سازی نسبت به سرنوشت خودشان است. در واقع این حقی است که تمام آحاد یک جامعه از آن برخوردارند. یعنی تمام مردم یک جامعه باید برای تصمیم سازی در مورد سرنوشت خود آزاد باشند و حق اظهار نظر داشته باشند. اگر این آزادی را فراهم نکنیم فرآیندی ناقص تعبیه میکنیم که پیشرفت و توسعه را کند ميکند، تازه اگرروند آن را متوقف نکند. بنابراین ابراز وآزادی بیان وعقیده هم در فرآیند توسعه یکی از ابزارها واهداف مهم توسعه محسوب ميشود. اگر بخواهیم برای آزادیهای به اصطلاح ابزاری ترتیبی ایجاد کنیم، مشارکت در سر لوحه همه آزادیها قرار ميگیرد. ضمن اینکه این آزادی ميتواند کل فرآیند را کنترل کند. یکی از محاسن عمده آن ایجاد توانمندی در جلوگیری از فساد است. متاسفانه الان فساد در ایران به جايي رسیده است که همه تصمیم سازان طراز اول مملکت به آن اعتراف کرده و در جستوجوی راه حلی برای مهار واز بین بردن آن هستند. اگر این فساد ریشه کن نشود هرگز روی توسعه را نخواهیم دید .
به نظر شما این فساد چگونه ایجاد شده است؟
در اثر ناآزادیهای بیان و مشارکت مردم در سرنوشت خودشان. بسیاری از مردم نميدانستند و نمیدانند چه اتفاقی با این ناآزادیها قرار است رخ بدهد بنابراین از حق خودشان دفاع نمیکنند. چون طبیعی است هر کس که چیزی فراتر از حق خود به دست آورده باشد قطعا مانع از حق دیگری شده است. ولی اگر شرایط طوری بود که همه ميتوانستند از حق خودشان دفاع کنند این مسئله اصلاً به وجود نميآمد. پس فساد هم ریشه در نا آزادیها دارد. متاسفانه این اتفاق افتاده است و اگر عزم تلاش برای از بین بردن آن را داریم حتما باید با مشارکت مردم باشد چرا که هیچکس بیشتر از خود فرد نميتواند برای او دلسوزی کند.
مشارکت مردم همان رفتن به سمت واگذاری امور بهمردم به خصوص در بخش اقتصاد نیست؟
یکی از عوامل مهم آن همین است که اقتصاد و تصمیم سازی توسعه، دولتی نباشد. دولت بایدفقط به انجام امور حداقلی مثل حفظ امنیت و آرامش اجتماعی و کمک به فراهم شدن زیرساختهای فیزیکی و اجتماعی بپردازد و باقی امور را به مردم بسپارد البته باید شرایط این کار فراهم باشد. یعنی اول عرصه را برای رقابت آماده کنند. اگر قرار باشد که دولت را کوچک کنیم ودخالتش در اقتصاد را به حداقل برسانیم ولی از آن سو انحصارات خصوصی به وجود بیاوریم باز هم به جايي نخواهیم رسید. موقعی این آزادی مهم است که ابزار رقابت و اطلاعرسانی ساده و عموميفراهم باشد تا هر کس بر اساس دانش وشایستگیهایش به رقابت بپردازد. در این حالت هر کس که بهتر عمل کند پیشرفت ميکند و هر کس هم که نتواند، عقب ميماند. در چنین فضايي حکومت فرهیختگان حاکم خواهد شد و شایستگان تصدی امور در بخشهای مختلف را دردست خواهندگرفت.
به فقر ،فساد ورقابت اشاره کردید که اگر موافق باشید درباره هر کدام جداگانه حرف بزنیم. چرا همچنان با معضل فقر مواجهیم و از آن بدتر بر تعداد فقرای ما افزوده شده واز نظر درآمدی نیز با فاصله زیادی روبه رو هستیم؟
به این دلیل که به این مقوله به عنوان یک کار خیر نگاه کردهایم بهعنوان یک خیریه عمل کرده ایم. بساطی راه انداخته ایم که دولت یا افراد خیر بیایند وبه افراد فقیر و نیازمند کمک کنند، یارانه نقدی یک صدقه دولتی است.در صورتی که این کار و این دیدگاه کاملا غلط است. دیدگاههاباید به این سمت برود و این پرسش را مطرح کند که چرا یک عده این قدر فقیر شده اند وچرا تعداد فقرا تا این حد زیاد شده است. ضمن اینکه نميتوانیم علت فقر این افراد را فقدان مهارتها و استعدادهايي بدانیم که اغنیا از آن برخوردارند. راههای زیادی تا به امروز با نگاه ناتوانی فقرا در فائق آمدن به فقر خودشان امتحان شده است که اصلاً جواب نداده وهمچنان این معضل وجود دارد. بنابراین باید فقر را درهنگام توزیع فرصتها از بین ببریم، یعنی فرصتها در اختیار همه مردم قرار گیرد تا هرکس بر اساس شایستگیهایش از آن استفاده کند، در واقع بازهم همان بحث رقابت که اشاره شد مطرح ميشود. به عبارت دیگر هرکس بتواند کار را بهتر انجام دهد عهده دار امور ميشود و چون هیچکس نميخواهد واپس بماند مجبور به حرکت و تلاش خواهد شد. توجه بفرماييد که دو شرط رقابت و فراهم بودن فرصتها برای همه در حالی مؤثر و سازنده خواهد بود که ناآزادیهای نامبرده برطرف شده باشد. در این صورت فقر به حداقل ممکن تقلیل مییابد و کمک درست و بهجا به فقر کاملا امکانپذیر خواهد بود. دلیل دوميکه وجود دارد متاسفانه از دخالت دولت در اقتصاد نشأت ميگیرد و مربوط به سیاستگذاریهای نادرست در سطح اقتصاد کلان است، مثل انواع دونرخی بودنهايي که در اقتصاد ما وجود دارد؛ مانند نرخ ارز. در حال حاضر فاصله ارز دولتی با بازار آزاد 500یا 600تومان است. بنابراین هر فردی که به یک دلار دولتی دسترسی پیدا کند و آن را در بازار آزاد به فروش برساند بی آنکه کاری انجام داده باشد و ارزش افزوده ایجاد کرده باشد همین میزان فاصله قیمتی را سود برده است. حالا وقتی شخصی یا گروهی به میلیونها یا میلیاردها ارز دسترسی داشته باشد به چه ثروتی از نوع باد آوردهاش دست پیدا خواهد کرد؟ با این ثروت چه کار ميکند؟ به راحتی باعث شکاف طبقاتی خواهد شد. از طرف دیگر افرادی که به این طریق پولدار ميشوند و زحمتی برایش نکشیده اند ویک دفعه بر اساس اشکالات موجود در سیستم اقتصادی ایران پولدار شدهاند، دنبال مزیتهای اجتماعی هم هستند. یعنی ميخواهند مردم آنها را به عنوان طبقه برتر بشناسند که خود به فروپاشی ارزشهای آيینی میانجامد. یکی دیگر از مواردی که به راحتی میتوان به آن اشاره کرد نرخهای بهره چندگانه است: اگر هر کس بر اساس نفوذی که دارد بتواند از اعتبارات متفاوت با نرخهای متفاوت استفاده کند بدون هیچ زحمتی ميتواند از یک منبع پول ارزان بگیرد وبا نرخی بالاتر آن را جای دیگری واگذار کند. این هم یکی دیگراز مصادیق فقیرشدن مردم وایجاد شکاف طبقاتی است که بازهم متاسفانه ماحصل دخالت دولت و تصمیمهای اشتباه در اقتصاد است مخصوصا در ایران که الان مشخص شده سهم مهمي از اعتبارات بانکی در دست یک عده بسیار معدود جمع شده است. این عده از کجا این اعتبارات را کسب کرده اند؟ از سهميکه باید دیگران برخوردار ميشدند. معنی این کار یعنی برخورداری یک عده که به منابع متصل هستند وفقیر شدن افرادی که دسترسی به آن منابع ندارند. از سوی دیگر این کار باعث ميشود تعداد کثیری از نیرویهای اجتماعی که ميتوانند عامل موثری در توسعه باشند بی تاثیر بمانند و عده محدودی که اکثر آنها نیز فاقد شایستگی هستند برکشیده شوند وامور را به دست بگیرند.
در مورد فساد هم همین توضیحات صدق ميکند وميتوان این نکات را در رشد فساد موثر وعامل اصلی دانست؟
بله کاملا صدق ميکند. در واقع فقر و فساد دو عامل مکمل یکدیگر هستند. فساد باعث فقر ميشود و فقر هم فساد را بیشتر ميکند. به عبارت دیگر این دو مقوله همدیگر را در جهت منفی تقویت ميکنند. یکی از واقعیتهای مسلم توسعه این است که جامعهای که در آن فقر گسترده باشد توسعه پیدا نخواهد کرد و همین پیش فرض درباره فساد نیز صادق است. یعنی آن جامعه به توسعه متوازن و پایدار نميرسد. گرچه ممکن است درکوتاه مدت با وجود فساد جلوههایی از توسعه رخ بنماید ولی این توسعه پایدار نیست بلکه ناپایدار و نابرابر است که باعث افزایش نابرابری و در نتیجه تنشهای اجتماعی ميشود. همچنین این نابرابری باعث فروپاشی همان دستاوردهای حداقلی نیز خواهد شد.
سالهای زیادی است که در حال مبارزه با فساد هستیم اما همچنان مانند فقر، این معضل نیز تمام تلاشها را ناکام گذاشته است و همچنان بالنده تر از گذشته به حیات خود ادامه ميدهد. غیر ازریشههای آن در اقتصاد دولتی،آیا در قوانین ودر اجرای آن مشکل داریم؟ نوع نگاه به این پدیده اشتباه است؟ آیا افراد یا گروههايي در این میان مانع ميشوند یا عوامل دیگری دخیل هستند. به نظر شما مشکل چیست؟
به دو عامل مهم در این میان ميشود اشاره کرد؛ یکی از آنها قانون است. قانون یکی از مهم ترین نهادهای توسعه است. اگر قانون ضعف داشته باشد، اگر در قانون مالکیت ضعف داشته باشیم که مالکیت هر کسی به رسمیت شناخته نشود یا حتی بعضی افراد نتوانند از حق مالکیت خودشان استفاده کنند، فرصتهای بسياری از دست میرود. کتابی است به نام «راز سرمایه» که به فارسی هم ترجمه شده است. آن کتاب این مسئله را مطرح ميکند که چطور ميتوانيم داراييها را تبدیل به سرمایه کنیم چرا که سرمایه گذاری باعث رشد و توسعه ميشود، نه انباشت دارايي. بسیاری از قوانین ما دست و پاگیر و مانع سرمایه گذاری هستند. در ریز قوانین مالکیت وتبدیل دارايي به سرمایه نیز اشکالات زیادی هست که باید به آن توجه وآنهارا برطرف کرد. علت مهم دیگر این است که ما همواره با معلولها برخورد کرده و ميکنیم و تمام مبارزهها هم به تبع با همین معلولها بوده است. به عبارتی مشکلترین گزینه را انجام ميدهیم، یعنی بعد از آن که کسی پولدارشد در پی آن ميرویم تا ببینیم از کجا آورده است اما این راه به مقصد نمیرسد، برای اینکه معمولاً ثروت با قدرت همراه ميشود و دیگر از هر کسی نميتوان بازخواست کرد. چرا باید اجازه بدهیم که این مسئله اتفاق بیفتد و بعد دنبال رفع آن باشیم؟ باید از ایجاد آن جلوگیری کرد. چگونه ميتوان به این مهم رسید؟ با فراهم بودن آزادیهايي که اشاره شد. در واقع آزادیها به طور خودکار از انباشت ثروت نامشروع و فساد جلوگیری ميکنند.در کل باید مکانیزمها را طوری طراحی کرد که از بروز و ظهور فساد جلوگیری کند نه اینکه شرایط به گونه ای باشد که این اتفاق بدشگون رخ بدهد وبعد سعی کنیم آن را خنثی کنیم. به عبارت دیگر وقتی ميگوییم آزادی همان توسعه است اینجا خودش را نشان ميدهد بنابراین باید دنبال علتها رفت وریشه آن را خشکاند وگرنه مبارزه با معلولها هیچ گاه مفید فایده نخواهد بود.
به نهاد قانون اشاره کردید. نهادها به مثابه یکی از عوامل پیش برنده توسعه شناخته ميشوند. نقش نهادهايي مثل قانون، مجلس، دولت و بخش خصوصی ونهادهايی مانند اینها را در وضعیت امروز ایران چگونه ارزیابی ميکنید. همچنین درباره نهادها در ایران چه مسائلی را بايد در کانون توجه قرار داد؟
یکی از نقشهای عمده ای که نهادها ایفا ميکنند نشان دادن نقاط ضعف و قوت در روشهای توسعه میان مکاتب مختلف است. همچنین نهادها توان این را دارند که مسیرهای اشتباه را تصحیح کنند و هزینههای توسعه را به حداقل کاهش دهند. در ایران متاسفانه در همین چند سال اخیر به دلایل متعدد ما نهادهای زیادی را از دست داده ایم و در بعضی جاها اشخاص جانشین نهادها شدهاند. جایی که باید نهاد کار را انجام ميداد، متاسفانه افراد آن نقش را بر عهده گرفتند. در واقع کاری را که نهاد تحت نظارت داوطلبانه و سالم ميتواند انجام دهد و به بیراهه هم نرود در یک شخص خلاصه کردهایم که به سهولت میتواند انحراف ایجاد کند. همین اسمهايی که امروزه درمورد سوءاستفادههای کلان به گوش ميرسد مصادیق جایگزینی فرد به جای نهاد است. موقعی که نهادها ضعیف شوند افراد جایگزین آنها ميشوند وموقعی که افراد جایگزین نهادها شدند امکان انحراف بسیار زیاد ميشود اما چگونه ميشود جلوی این را گرفت؛ بااز بین بردن ناآزادیها ، اطلاعرسانی همگانی آزاد و حکومت قانون.
دولت در لایحه بودجه سال 94قطع واریز سهم سهدرصدی درآمدهای نفتی به صندوق توسعه را دیده است. در صورت تصویب لایحه بودجه با توجه به تکالیفی که صندوق توسعه مکلف به انجام آن است چه تاثیری بر کارکرد این نهاد خواهد داشت؟
دراین مورد یک نکته بسیار مهم وجود دارد؛ با وضعیتی که اشاره شد صندوق توسعه ملی مسلما با مشکل مواجه ميشود. چون هم با کاهش قیمت نفت روبه رو هستیم و هم سهمیه آن کم خواهد شد. بنابراین دو عامل یاد شده همراه با هم باعث کاهش منابع صندوق توسعه ملی ميشوند و برای انجام کارهايی كه به عهده دارد با مشکل مواجه خواهد شد. ولی من اینها را مشکل عمده نميبينم بلکه در ضربه ای ميبینم که بر یک دیدگاه بسیار مهم وارد ميشود که تازه در اقتصاد ایران شکل گرفته و آن نگاه به درآمدهای نفت به عنوان سرمایه است. از زمان انقلاب مشروطیت به بعد همواره مردم ومسئولان خواهان یک اقتصاد شکوفای بدون نفت بوده و هستند و برای نفت نقشی ملی قائل بودهاند به نحوی که در اوایل مشروطیت نفت را به خون ملت تعبیر ميکردند. در دولت ملی دکتر مصدق اولین باری بود که سعی شد پول نفت صرف پروژههای عمرانی شود و نقشی در مخارج جاری نداشته باشد، مثل بسیاری از کشورهای بدون منابع نفتی دنیا که امور خودشان را بدون پول نفت ميگذرانند اما عمر دولت مصدق کوتاه بود. سپس میرسیم به انقلاب اسلامی؛ دراوایل انقلاب از اقتصاد بدون نفت بسیار صحبت ميشد اما متاسفانه در حد شعار باقی ماند و ما همچنان به نفت وابسته ماندیم و آن هم یک وابستگی بسیار شدید تا اینکه خوشبختانه در برنامه سوم حساب ذخیره ارزی ایجاد شد و در برنامه پنجم هم قوانین ایجاد صندوق توسعه ملی ابلاغ شد. در واقع اولین بار پس از انقلاب بود که این نگاه به صورت رسمي اعلام کرد که پول حاصل از فروش نفت درآمد نیست بلکه ثروتی ملی است و باید صرف سرمایهگذاریهای پایدار، زاینده و مستمر درآینده شود. سهمي از این درآمد حق نسلهای آینده است و ما حق نداریم این ثروت ملی را صرف کارهای جاری و روزمره کنیم. این ثروت را از حالت مصرفی و فناپذیری باید تبدیل به سرمایههايي که همواره در اقتصاد ایران رشد کند و بالنده شود تبدیل کنیم. این دیدگاهی است که بعد از یک قرن در اقتصاد ایران شکل گرفته است. مجلس شورای اسلامينیز با همین دیدگاه افزایش سه درصدی سهم سالانه صندوق را تصویب کرد. قوانین ابلاغی اقتصاد مقاومتی هم براین مسئله تاکید کرده که افزایش درصدها به صندوق توسعه ملی تا قطع وابستگی به نفت باید ادامه پیدا کند ولی متاسفانه با بحرانی نفتی مواجه شدهایم که دولت بر اثر آن مقدار زیادی از منابع بودجهای خود را از دست داده است،ضمن اینکه حجم بروکراتیک دولت همان طور متورم باقی مانده وساختار دولت اصلاح نشده است. البته انتظار اصلاح در این مدت کوتاه نميرود.
با این کاهش منابع اگر دولت بخواهد از منابع صندوق استفاده کند چه مسئلهاي پیش ميآید؟
اگر دولت بخواهد از منابع صندوق استفاده کند دو مشکل پیش ميآید؛ اول اینکه صندوق نميتواند به وظایف خود عمل کند وآن آرمان ملی که نباید پول نفت صرف امور جاری شود از بین ميرود. دیگری ضربه ای است که به این دیدگاه نوپا وارد خواهد شد. من بیشتر نگران و ناراحت از وارد شدن ضربه به این دیدگاه هستم؛ دیدگاهی که پس از یک قرن پا گرفته است و نیاز به همراهی و مواظبت دارد.
این پرسش بیشتر به دلیل تجربه تلخ حساب ذخیره ارزی حائز اهمیت است چرا که آن حساب هم بر همین مبنا شکل گرفت و کارکردی مشابه صندوق توسعه ملی برای آن مد نظر و قرار بود که با واریز منابع از وقوع شوکهای نفتی با توجه به تجربه دهه 70میلادی و وقوع بیماری هلندی جلوگیری کند، اما تبدیل به قلک دولت شد. حالا براساس کاهش قیمت نفت و کسری بودجه سال آینده ،چه تضمینی وجود دارد که دولت به منابع صندوق دست اندازی نکند؟
یک تضمین، سهم 20درصدی صندوق است که چون در قوانین بالادستی برنامه پنجم تصویب شده است به سهولت قابلتغییر نیست. به نحوی که مجلس شورای اسلامي هم مانند تصویب قوانین عادی نميتواند این سهم را کم کند، چون از سیاستهای کلی ابلاغی مقام معظم رهبری است بنابراین به احتمال زیاد آن سهم حفظ ميشود. ولی درصدهايي را که مجلس با دیدگاه بسیار درستی اضافه کرده در اختیار خودش است و ميتواند کم کند. بنابراین تضمینی نسبی برای حفظ سهم 20درصدی داریم ولی درصدهای اضافه شده بعدی ضربه پذیر است. علاوه بر آنبخشی از ارزی که در اختیار صندوق توسعه ملی است با تصویب مجلس به ریال تبدیلشده که در داخل سرمایه گذاری شود. این کار نقض غرض است. این نوع کارها دقیقا با فلسفه ایجاد صندوق توسعه ملی مغایرت دارد وهمانطور که در پرسش اشاره شد به بیماری هلندی دامن ميزند امیدوارم که دیگر شاهد تکرار آن نباشیم.
ما در این زمینه مشکل دیگری هم داریم وآن نگاه برخی از سیاست گذاران و تصمیم گیران به این صندوق و در کل به نهادهايی این چنینی است. به عبارت دیگر به اصل و اساس و کارکرد آنها توجهی نميکنند. به عنوان مثال پیشنهاد استفاده از منابع صندوق برای تامین 500میلیارد تومان برای تامین منابع وام ازدواج. چگونه ميشود این نگاه را تغییر داد؟
به نظر من به بحثهای اقناعی درکل سطوح اجتماع نیاز دارد و معتقدم تا امروز هم خوب پیش رفته است مانند همین وام ازدواج. هرچند که ابتدا در مجلس بسیار سر و صدا کرد اما سرانجام رای نیاورد. این نشان دهنده این است که عده زیادی از نمایندگان مجلس نسبت به فلسفه وجودی صندوق آگاه شده اند و ميدانند که این صندوق چرا و به چه علت اهمیت دارد. خوشبختانه مقام معظم رهبری در این مورد توجه بالايی دارند و در موارد متعدد از برداشت از منابع صندوق توسعه ملی جلوگیری کرده اند. رئیس محترم جمهوری نیز به این مقوله اشراف کامل دارند و امیدورام با پشتیبانیهايی که در این سطوح داریم با وظایف محوله ومدیریت منابع صندوق توسعه ملی بتوانیم به درستی عمل کنیم وذخیره قابلتوجهی برای روزهای بهتر مردم ایران پس انداز کنیم.
پرسش دیگر درباره رکود وخروج از آن است. با توجه به کاهش قیمت نفت ودرآمدهای دولت و تحریمها ،دولت و بخش خصوصی به کدام بخش باید بیشتر توجه کنند وآن را به عنوان پیشران خروج از رکود قرار دهند؟
در قانونی که برای خروج از رکود تورمي تهیه دیده اند به طور کلی مسائل کلان را خوب دیده اند و راهی درست را انتخاب کردهاند. منتها عامل مهم این است که در اثر فشارهای جانبی که وارد ميشود کوتاه مدت را فدای بلند مدت نکنیم. البته باید توجه داشت که مسئله واقعا مسئله مشکلی است و حل آن نیز بسیار مشکل تر. چون هم باید با تورم مبارزه کرد وهم با رکود. ضمن اینکه راهحلهای این دو با هم متفاوت است. موقعی که از رکود ميخواهیم خارج شویم به سیاستهای مالی انبساطی نیاز داریم وبرای مهار تورم باید جلوي افزایش نقدینگی را گرفت. نميشود در آن واحد نقدینگی را هم کم و هم زیاد کرد. خروج از رکود واقعا مشکل است وتلاش زیادی را ميطلبد. ژاپن چندین سال است که در رکود غیر تورمي بهسر ميبرد و همچنان نتوانسته خارج شود. اروپا نیز همین طور، هر چند به عمق و مدت ژاپن نیست، اما همچنان با رکود دست وپنجه نرم ميکند. حالا ما با دو مشکل بسیار بزرگ توام روبهرو هستیم؛رکود و تورم. به نظر من، سیاستهای اعلام شده معقول است ولی برخی احتمال ميدهند تورميکه تاکنون بهخوبی مدیریت شده ممکن است مجدداً افزایش پیدا کند. هرچند پایه پولی افزایش پیدا نکرده اما ضریب فزاینده پولی زیاد شده است. باید در تمام سطوح مدیریت شده عمل کنند. این خطر وجود دارد که دولت تحت فشار جناحهای سیاسی، افکار عمومي و انتقادهای روزمره سیاستزده مجبور شود تمهیدات کوتاه مدتی را اتخاذ کند که در بلند مدت کارآمد نباشد. اگر ميخواهیم از رکود خارج شویم باید بازدهی عوامل تولید را افزایش دهیم. یکی از راههای مؤثر آن است. باید سرمایه گذاریهای مستقیم خارجی در ایران افزایش پیدا کند تا سرمایه و تکنولوژی و مدیریت بهطور همزمان افزایش و بهبود یابد. هرچند در شرایط فعلی امکان ورود سرمایههای خارجی بسیار کم است. امیدوارم مذاکرات با 5+1 به نتايج مورد نظر منتهي شود و از انزوا خارج شویم. البته نباید فکر کرد که یک روزه با پایان یافتن تحریمها همه چیز به سرعت درست میشود، بلکه فقط یک راه باز ميشود که از طریق آن میتوان بر بسیاری از مشکلات اقتصادی کشور فائق آمد، مشروط به آنکه تدبیر و حوصله و منافع ملی چراغ راهمان باشد.
علی طجوزی/ گروه اقتصاد، روزنامه قانون